امیرعلی را که به ما معرفی کردند از دردی که در سر و گوشش میپیچید به شدت رنج میبرد. خانوادهی وی به علت شرایط بد مالی تصور میکردند که با داروهای ضد درد میتوانند این درد را کنترل کنند اما بینتیجه بود. وی که به علت پارهگی پردهی گوش و عفونت شدید مدتها از شنیدن محروم بود، با کمکهای سخاوتمندانه شما و انجام عمل جراحی، موفق به بازیابی شنوایی یک گوش خود شده و قرار معاینه و تشخیص برای عمل گوش دیگر، به چند ماه بعد موکول شده است.
تنبلی چشم یکی از اصلیترین بیمارهای دورهی کودکی است. هر چه درمان چشم تنبل بیشتر به تعویق بیفتد، احتمال به دست آوردن بینایی کامل نیز کم میشود به طوری که درمان پس از ۱۰ سالگی، هیچ تاثیری در بهبود بینایی نخواهد داشت. انجمن "پویش همیاری با کودکان" در پروژهی درمان و سلامت خود، برای روشن کردن جهان اطراف کودکان و بهبود کیفیت زندگی آنان، فعالیت خود را در زمینه بیناییسنجی، خرید عینک و جراحی تنبلی چشم گسترش داده است.
حوا را یادتان هست؟ همان دختری که امروز ۸ ساله است. دختری که در بهشت نبود. کودکیاش بیهیاهو نبود و خانهیشان سرسبز و پر درخت نبود. او حتی سیبی هم نداشت که آن را گاز بزند. اما فرشتهی نجات داشت. حدود یک سال پیش، وقتی او را به ما معرفی کردند، به دلیل انحراف شدید زانوها و پرانتزی بودن پاها، به سختی راه میرفت و همین موضوع باعث شده بود که از دردهای استخوانی رنج ببرد. با نظر متخصص، زانوبندی برایش تهیه شد. او که در این یک سال نزدیکترین دوستش همان زانوبند آهنی بود که چون قفسی، پای دویدنش را اسیر کرده بود، اکنون میتواند بدون آن زانوبند سفت و سختِ آهنین، به روی زندگی لبخند بزند؛ زیرا که دیگر راه رفتنش صاف و استوار و بدون درد است. او چند روز پیش با همدلی و همیاری شما، با قدمهایی مطمئن به دنیا سلام و پرندهی آبی قلبش پرواز کرد.
پویش همیاری با کودکان پشتیبان برگزاری چند کلاس درس و همچنین پرداخت کمک هزینهی تحصیلی برای کودکان کار، پناهنده و بدون اوراق هویتی است که نمیتوانند در مدارس رسمیِ آموزش و پرورش حضور یابند، تا در کنار کار، فرصتی برای یادگیری و رشد داشته باشند و چراغ دانایی و آگاهی در دل آنان روشنتر بتابد. یاوری انسان از انسان، این راهیست که پایان نمیپذیرد
هر کودک با داشتن ابزار مناسب و حمایت و همراهـی میتواند به بالاترین پتانسیل خود دست یابد. انجمن پویش همیاری با کودکان، نمادی از اعتقاد ما به باورِ "انسان یاور انسان" و تواناییهای بیشمارِ فرزندانِ سرزمینمان است. او در جهانی پر از سایهها بود، با چشمانی که تشنهی دیدن و خواندن بودند اما کتابها برایش رقص کلمات بودند. برایش نوبت چشمپزشکی گرفتیم
در پسِ کوچههای شلوغ و خیابانهای پر رفت آمد کودکانی هستند که به جای قلم و کتاب، ابزارِ کار به دست گرفتهاند. آنها؛ کودکان کار نه تنها از حق تحصیل و بازی محرومند بلکه روزانه در معرض خطرات جسمی و روانی قرار دارند. کودکانی که باید در کلاسهای درس باشند و آیندهای روشن بسازند به دلیل فقر و نبود حمایتهای اجتماعی مجبور به کار در شرایطی هستند که حتی بزرگسالان را نیز به چالش میکشد.
در دل کوههای سر به فلک کشیدهی استان لرستان، در روستای نورآباد دختری ده سالهای به نام زهره زندگی میکند. زهره غمگین با چشمانی پر از رویا، هر روز از پنجرهی خانه به تپههای اطراف نگاه میکند و مسیر همیشگی رفتن به مدرسه را با چشم میپاید. او با نگاهی پر از غم به دنیایی دورتر و رویایی شیرینتر میاندیشد.
عکسهای شبنم را که فرستادند، دختر 10 سالهای را دیدم که غم در چشمهایش خانه داشت و تودهی بزرگی گوشهی چشمش خودنمایی میکرد. شرایطش را که شنیدم چیزی در دلم تکان خورد، گفتم مدارکش را بفرستید تا بررسی کنیم. همان لحظه اسم بیماری را سرچ کردم:
در دوران پیش رو در عصر تکنولوژی و فضای مجازی، جایی که هر تصویر و اطلاعات میتواند به صورت گسترده پخش و ماندگار شود؛ فیلمهایی به سرعت در حال بارگذاریاند که نقش اصلی آن را کودکان ایفا میکنند. کودکان معصومی که قدرت انتخاب و تصمیمگیری ندارند. کودکانی که ممکن است با کوچکترین کلمات، سلامت روان انان به خطر بیوفتد و به آنان احساس ناامنی و ناکامی دهد.